جدول جو
جدول جو

معنی نگون کردن - جستجوی لغت در جدول جو

نگون کردن(غَ مَ شُ دَ)
وارونه کردن. معکوس کردن. زیر و رو کردن:
دریده درفش و نگون کرده کوس
رخ نامداران شده آبنوس.
فردوسی.
گسسته لگام و نگون کرده زین
بیامد بر پهلوان زمین.
فردوسی.
، به خاک افکندن. از پای درافکندن. تباه کردن. سرنگون کردن:
فرمان او علامت شاهان کند نگون
تدبیر او ولایت شیران کندشکار.
فرخی.
سالار خانیان را با خیل و با حشم
کردی همه نگون و نگون بخت و خاکسار.
منوچهری.
، خراب کردن. به خاک افکندن. با خاک یکسان کردن. پست کردن:
گوئی که نگون کرده ست ایوان فلک وش را
حکم فلک گردان یا حکم فلک گردان ؟
خاقانی.
، خم کردن. فرودآوردن. کج کردن:
نگون کرده ایشان سر از بهرخور
توآری به عزت خورش پیش سر.
سعدی.
- نگون کردن سر تخت، پست کردن. از مقام و رفعت فرودآوردن:
وز آن جایگه شد سوی طیسفون
سر تخت بدخواه کرده نگون.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
نگون کردن
واژگون کردن سرازیر کردن، خم کردن خمانیدن
تصویری از نگون کردن
تصویر نگون کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نهان کردن
تصویر نهان کردن
پنهان ساختن، نهان کردن، نهفتن، پنهان کردن
فرهنگ فارسی عمید
(غَ دَ)
نمودن. اظهار کردن. بازگفتن. شرح دادن:
دبیری را همانگه نزد خود خواند
سخن های چو زهر از دل برافشاند
ز شهر و با همه شاهان نمون کرد
که بی دین چون شد و زنهارچون خورد.
فخرالدین اسعد
لغت نامه دهخدا
تصویری از نجوی کردن
تصویر نجوی کردن
دندیدن زیرگوشی حرف زدن
فرهنگ لغت هوشیار
اسانشیدن فرود آمدن رسیدن نشیبیدن پایین آمدن فرودآمدن، وارد شدن بجایی: روزپنجشنبه شانزدهم ربیع الاول بحوالی قزوین نزول کرد
فرهنگ لغت هوشیار
پیشگویی کردن، پیامبری کردن خبردادن ازغیب پیشگویی کردن، پیغامبری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
منی کردن خود نمایی کردن گرازیدن گرازیدن گور و آهو به دشت (فردوسی) تکبرنمودن: وبازجماعتی که خویشتن درمحل لدات دارنداگراندک نخوتی و تمردیاظهارکنند... درتقدیم وتعریک ایشان آن مبالغت رودکه عزت وهیبت پادشاهی اقتضاکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملون کردن
تصویر ملون کردن
رنگین کردن، رنگارنگ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برون کردن
تصویر برون کردن
بیرون کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نجوا کردن
تصویر نجوا کردن
دندیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهان کردن
تصویر نهان کردن
اخفاء
فرهنگ واژه فارسی سره
ساقط کردن، برانداختن، منقرض کردن، نابود کردن، از بین بردن، مضمحل کردن، واژگون کردن، نگون سار کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از سرنگون کردن
تصویر سرنگون کردن
الإطاحة
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از سرنگون کردن
تصویر سرنگون کردن
Overthrow, Topple
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سرنگون کردن
تصویر سرنگون کردن
renverser
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از سرنگون کردن
تصویر سرنگون کردن
להפיל
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از سرنگون کردن
تصویر سرنگون کردن
menggulingkan, membalikkan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از سرنگون کردن
تصویر سرنگون کردن
उखाड़ फेंकना , पलट देना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از سرنگون کردن
تصویر سرنگون کردن
свергнуть , опрокинуть
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سرنگون کردن
تصویر سرنگون کردن
stürzen, umkippen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سرنگون کردن
تصویر سرنگون کردن
повергнути , перекидати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سرنگون کردن
تصویر سرنگون کردن
obalić, przewrócić
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سرنگون کردن
تصویر سرنگون کردن
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سرنگون کردن
تصویر سرنگون کردن
derrubar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سرنگون کردن
تصویر سرنگون کردن
rovesciare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از سرنگون کردن
تصویر سرنگون کردن
derrocar, derribar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از سرنگون کردن
تصویر سرنگون کردن
전복시키다 , 뒤집다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از سرنگون کردن
تصویر سرنگون کردن
omverwerpen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از سرنگون کردن
تصویر سرنگون کردن
گرا دینا , الٹ دینا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از سرنگون کردن
تصویر سرنگون کردن
উচ্ছেদ করা , উল্টে ফেলা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از سرنگون کردن
تصویر سرنگون کردن
โค่นล้ม
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از سرنگون کردن
تصویر سرنگون کردن
kuangusha, kubadilisha
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از سرنگون کردن
تصویر سرنگون کردن
転覆する , 倒す
دیکشنری فارسی به ژاپنی